سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، روزی اش را به اندازه قرار می دهد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

نیاز عشق

Powerd by: Parsiblog ® team.
دنیا(سه شنبه 85 اردیبهشت 26 ساعت 11:18 عصر )

خدایا به کمکت امیدواریم

....MY GOD

  تو همون حس غریبی که همیشه با منی  

تـو بهونــه هر عاشق واسه زنده بودنی

تــو امیــد انتظـاری تـو دلای نــا امیــد

مثــل دیــدن ستــاره تــو شبــای نـا پدید

 

بـا توام بــا تو کـه گفتی تکیه گـاه عاشقـایی

می دونم یه دنیا نوری  ساده ای  بی انتهایی

مثل لالایی بــارون تــو کــویــر بـی صـدایی

تو خود عشقی میدونم  نـاجی فــاصـلـه هـایی

 

عمریــه دلم گـرفته گِـلـه دارم از جـدایـی

خدای همیشه حاضر تو کجایی  تو کجایی

تو کجایی.. تو کجایی...

**************************************

 

ای کــاش آهنگ محبت بودم و بــرایت آهنگ عشق را می سـرودم. ای کاش قطره ی اشک بودم و از چشمهایت جاری می گشتم. ولی افسوس که نه آهنگ هستم ونه اشک چشمان پر مهرت. ولی هرچه هستم تا آخـرین قطره ی خـونی کــه در رگ دارم دوستـت دارم

ییییییییی

عزیزم میدونی تفاوت تو با خون در چیه؟

 اینکه خون می ره تو قلبم و بر میگرده اما تو می ری تو قلبم ودیگه بیرون نمیای

**************************** 

عشق را زمان درک میکند و بس

در یک جزیرهء سر سبز و خرم تمامی صفات نیکو و پلید انسان با هم زندگی می کردند  صفاتی چون: دانایی  غرور  ثروت  شهوت  عشق و ... .

 در روزی از روزها دانایی همهء صفات را در یکجا جمع کرد و گفت قرار است سیل عظیمی در جزیره جاری شود و هر کس لوازم ضروری خود را بردارد و در قایقش بگذارد و آماده سیل شود. همه این کار را کردند و باران شدیدی  شرو ع به باریدن کرد و سیل بزرگی براه افتاد. همه در قایق خودشان بودند تا اینکه صدای غرق شدن و کمک خواستن یکی از صفات آمد.  آن محبت بود. عشق بی درنگ به کمک محبت شتافت و قایق خود را در اختیار محبت گذارد  ولی چون قایق جای یک نفر را بیشتر نداشت  محبت سوار شد و عشق در سیل گیر افتاد.  به دورو بر خود نگاه کرد  ثروت را در نزدیکی خود دید از او کمک خواست ولی ثروت در پاسخ گفت:آنقدر طلا و جواهر در قایق دارم که دیگر جایی برای تو نیست و قایق سنگین است.

عشق نا امیدانه به اطراف نگریست  غرور را دید و از غرور کمک خواست. غرور در جوابش گفت: تو خیس هستی و اگر من به تو کمک نمایم خود و قایقم خیس میشویم. آب همینطور بالا می امد و عشق بیشتر در آب فرو میرفت. دانایی و بقیه در دور دست بودن و کسی صدای عشق را نمیشنید  تا اینکه  شهوت به نزدیکی عشق رسید . عشق از او کمک خواست ولی شهوت گفت:چندین سال است که منتظر یه همچین لحظه ای بودم تا از بین رفتن تو را ببینم.هر جا که تو بودی جایی برای من نبود و همیشه تو برتر از من و موجب تحقیر من بودی.

عشق دیگر نا امید از زندگی آنقدر آب خورد که از حال رفت.وقتی چشم باز کرد دیگر از سیل خبری نبود و خود را در خانه دانایی یافت. دانایی به او گفت الان دو روز است که بیهوشی .سیل تمام شده و آرامش به جزیره بازگشته است.

عشق بدو ن توجه به این حرفها در پی این بود که بداند چه کسی نجاتش داده است از دانایی پرسید و دانایی در جوابش گفت: زمان 

آری  فقط زمان است که میتواند عظمت و جلال عشق را درک کند

****************************************

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی،

 ولی برای من تمام دنیا هستی.

************************************

مریمم دوست دارم

وقتی بارون میاد هر چند تا قطره بارون رو تونستی بگیری تو منو دوست داری و هر چند تا رو که نتونستی بگیری من تو رو دوست دارم

******************

همیشه عاشق باشید

......love is 

عشق یعنی با افق یک دل شدن

           یــا لباسی از شقایق دوختن

                 عشق یعنی با وجود خستگی

                         بر سر پروانهء دل سوختن

عشق یعنی داستــانی نـا تـمــام

        عشق یعنـی کلمه ای بـی انـتـهـا

               عشق یعنی گفتن ازاحساس موج

                      در کــنـار حسـرت پـروانـه ها

عشق یعنـی آه سرخ لالـه هـا

       عشق یعنی حرف پنهان در نگاه

                عشق یعنـی تـرجـمـان یک نـفس

                         عمق سـایـه روشن دشت پگـاه

عشق یعنـی قـصـهء یک آرزو

       عشق یـعـنـی ابـتـدای یک غـروب

                 عشـق یـعـنـی تکـه ای از آسمـان

                        عشق یعنی وصف یک انسان خوب

********************************************************************


عشق یـعـنی شـادی و ســـرزندگی
عشق یــعنی مـنـتـهـای بـنــدگی
عشق یـعنی سـوخـتـن ،افــروخـتن
شـیـــوه دریــا دلان آمــوخــتــن
عشق یـعنی سـوزش پـــروانه هـا
شورش دل ،خون سرخ لاله ها
عشق یـعنی صـوت بـلبـل در بهـار
خــنــده گـُل بــر فــراز شـاخسار
عشق یـعـنی وامـق و عَـذرا شـدن
بهــر صــید دُر سوی در یا شدن
عشـق یـعـنی زنــدگــی را سـاختن
دل بـه مـعــبــود گــرامــی باختن
عشـق یــعــنی در ره او ســربــدار
عشق یـعنی لـحظه های بی قرار
عشق یـعـنـی بــیــسـتون را تاختن
چهــره زیـبـای شـیـریـن ساختن
عشق یعنی همچو مجنون سوختن
راه و رســم عـــاشــقــی آموختن
عشـق یـعـنی یــوسف کنعان شـدن
از زلــیــخا های دون پنهان شدن
عشق یـعـنی جــاودانــی و غــرور
درس مـهــرو عاطفه کردن مرور
************************

مریم انقدر دوستت دارم که زبانم از گفتنش عاجز است

مــاه نمیدونست چـه جوری بتابه ....از روی دست تــو دیــد و بـلـد شد

خورشید که دید نوری ازش نمی خوای...رفت بالای قله و با تو بـــد شد

دریا که دید موج موهات از اون نیست....غرشی کرد وته دل حسود شد

آسمون از غم تــو کــه رو زمینی....تــا همیشه رنگ چشـاش کبــود شد

گل که دونست خزون واسه تو هیچه....رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد

درختی که تـو از پیشش رد شدی...انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد

نسیم که دید مثل تـو مهربون نیست...عــاشقی رو گـذاش کنــارو بــاد شد

تــو دنیــا هیچکس مثـل تــو نمی شد....پس کم کم و کم آدم بــد زیــاد شد

بـرفـا دیـدن هر چقـدم ریـز بــاشن...از شـرم رنگ چـش تــو آب میـشن

یــلـدا تـرین شبــای سال ام  آسون....بـا یـه اشارهء نگـات خواب میـشن

شب نـتـونست مثل تو روشن باشه....خشم وغضب کـرد ویهـو سیاه شد

روزم پـیـش چشمــای تــو کــم آورد....قـایــم شد و روشنی کـیمیــا شد

زمیـن فقط ایـن وسطـا یــه جـوری....بـه ایـن کــه زیــر پـاتِ می نازه

طفلکی مثــل مـن داره تـو رویـاش...بـا تــو یــه قصر آرزو می سازه

زیبا اگـه هر چی می گم همون شد....یــادت بـاشه اینارو کی نــوشته

دیـوونهء چهـارتـا فصل و هـر روز....دیوونهء عصر و شب و سپیده

کــیـوانـی کــه تــا اسمتــو آوردن....یــه ذره رنگ چهرشـم پــریــده


» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

تمامی عشقم(سه شنبه 85 اردیبهشت 26 ساعت 11:3 عصر )

دوستدارت کیوان

اگر روزى من مردم وتومرادوست داشتی هر پنج شنبه به مزارم بیا وشاخه گل سرخی برایم بیاور تا آن شاخه گلی که به تو دادم به خاطر بیاورم ...ولی اگر تو مردی من فقط یک بار سر قبرت خواهم آمد وآن دسته گل سفیدى که باخون خودم سرخ خواهم کرد به توهدیه میکنم ودرکنارتوعاشقانه جان میسپارم...

 

 بچه که بودم فقط بلـد بودم تـا 10 بشمرم،نهایـته هر چیزی همین 10 تـا بود،از بـابـا کــه بستنی  میخواستم،10 تا میخواستم.

مامانمو 10 تا دوست داشتم....خلاصه ته دنیا همین 10 تا بود و این 10تـا خیلی قشنگ بود!

ولی حالا نمیدونم ته دنیا چقدره؟...نهایتـه دوست داشتن چقدره؟...انگار خیلی هم حریصتر شدم،چون 10 تا بستنی هم کفافمو نمیده!

امّا میخوام بگم دوست دارم .....میدونی چقدر؟!....

به اندازه یه همون 10 تایه بچگی!!....

*********************************************************************************

فرشته من قد تمام فرشته ها دوست دارم

وقتی تو

 دنیا اومدی هوا ابری بود

وداشت بارون می اومداما بارونش  بارون نبود

بلکه این فرشته ها بودن که داشتن گریه میکردن آخه یکی از اونا کم شده بود

اگر یه موقع

چشمت و باز کردی

 و دیدی که تو یه اطاقه تنگ و تاریکی که

از دیوارش خون میاد و تنهایی نترس چون تو  تو قلب منی 


» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

عشق(دوشنبه 85 اردیبهشت 25 ساعت 11:34 صبح )

                                         

      مریم نازم بهار با تمام زیبایش تقدیم تو

بـیـا بـیـا دلـم بـرات تـنـگـه

   آسمونه چشات چه خوش رنگه

 تو لبات غنچهء خـنـدونـه

    جـون منـی عـزیــز دردونـه

 

                            بـیـا بـیـا بـا هـم بریـم خونه

                                     بی تـو خـونـمون یـه زندونه

                            هنوزعکسی که باهم داشتیم

                                     روی طاقچه پـیـش گـلـدونـه

 

بیا کنار هم باشیم

    همیشه یار هم باشیم

آخه یار من تویی

    دارو ندار من تویی

                آره عاشقت منم    صبر و قرار من تویی

بگو تو هم دلت برام تنگه

         دلـی کـه بـا دلـم همـاهنگه

اگه راهمون ز هم دوره

         ولی قلبمون چه یک رنگه

                           

                               بیا تـا ابـد بـا هـم بـاشیـم

                                       بهتریـن عـاشـق دنیا شیم

                               واسه قصه های فردامون

                                       مثل مجنون مثل لیلا شیم 

                                 

                               ییییییییییییی

   سر سبزترین بهار تقدیم تـو بـاد

                                  آوای خـوش هـزار تقدیم تـو باد

گفتند که لحظه ایست روییدن عشق

                                  آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد


» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

خدایا(دوشنبه 85 اردیبهشت 25 ساعت 10:43 صبح )

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراهزهی شور زهی شور که انگیخته عالمفروریخت فروریخت شهنشاه سوارانفتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیمز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگوننه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییمچه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل​هاخموشید خموشید که تا فاش نگردید که جان را و جهان را بیاراست خدایازهی کار زهی بار که آن جاست خدایازهی گرد زهی گرد که برخاست خدایاندانیم ندانیم چه غوغاست خدایادگربار دگربار چه سوداست خدایاچه بندست چه زنجیر که برپاست خدایاغریبست غریبست ز بالاست خدایاکه اغیار گرفتست چپ و راست خدایا


» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

دلتنگ(دوشنبه 85 اردیبهشت 25 ساعت 10:39 صبح )
niyazeeshgh



تو برایم گرمایی گرمتر از صداقت داری


                        - و تو برایم عشقی


تو گرم و زیبا و فریبنده هستی


                         و تو شهد ماندگاری را


      - در وجودت جاودانه داری


تو غروری


           - غروری خالصانه تر از تواضع 



 و من امروز برایت دلتنگم


     و من امروز برایت مشتاقم


     و تو امروز برایم آرزو هستی


- دلتنگم


   دلم برای دیدنت پر می کشد


   و نگاهم فقط تو را می جوید


من امروز:


همه جا بوی تو را می جویم   


- و من امروز برایت دلتنگم



» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

معنی عشق(شنبه 85 اردیبهشت 23 ساعت 11:52 صبح )

خدا حافظ عزیزان

خییییییییییلی دوستون دارم .

عشق زیر باران ایستادن نیست .

عشق یعنی یکی برای دیگری چتر شود تا او خیس نشود و این در حالی است که حتی او نفمهود که چرا خیس نمیشود !


» مهدی جون
»» نظرات دیگران ( نظر)

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عشق را امتحان کن
نامه ای از طرف خدا
عکس های جالب
زندگی نامه دکتر شهید علی شریعتی
[عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 5  بازدید
بازدیدهای دیروز: 12  بازدید
مجموع بازدیدها: 30147  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «